طولانی ترین سفر
سلام هفته پیش که قرار بود مامان برای آزمایش و سونو بره شیراز ماهم باهاش رفتیم و چون ماشین جا نداشت و لازم بود مامان عقب ماشین استراحت کنه فقط مامان جون با ما اومد و باباجون و سجاد با اتوبوس اومدن عصر یکشنبه تا خواستیم راه بیافتیم دیدیم بله در ماشین از بس من دستکاریش کردم قفل نمیشه و بابا ما رو گذاشت خونه مامان جون و رفت تا ماشین رو تعمیر کنه دیگه ساعت 7 و نیم راه افتادیم تو راهم چند جا وایسادیم اول امامزاده تو راه برای نماز بعدم شام و دیگه تا رسیدیم ساعت 2 شب بود. بابا جون و سجاد هم که فردا صبحش پیش ما بودن. صبح دوشنبه که رفتیم سعدی عصرم که مامان جون اینا رفتن دکتر ما رفتیم طبق معمول مغازه حیوون فروشی و من یه غاز خریدم و مامان ه...
نویسنده :
مهرسا
14:23